جیمی و آندرو که هر دو قهرمان بودند ، به الیزا که او هم قهرمان شیرجه بود علاقه مند بودند .
الیزا برای اینکه شوهر ایده آل خود را انتخاب کند یک مسابقه شیرجه از بالای پشت بام خانه اش در استخر حیاط برگزار کرد تا هر کس برنده شد با او ازدواج کند . ساعت 12 شب بود که جیمی و آندرو از 17 متر فاصله به داخل استخر شیرجه زدند و .....
هفته ی بعد الیزا با پسر خاله اش دیوید ازدواج کرد ؛ دیوید عادت نداشت وقتی آب استخر را خالی می کند به کسی اطلاع بدهد !
پرنده در صدای خوشش رنج و درد و ماتم نیست
پرنده اهل شکوه و اهل گلایه و غم نیست
و خوش به حال هوایش
و خوش به حال دلش
و خوش به حال پرنده
که مثل آدم نیست